علی كوچولو كه لباس های تازه اش را برای عید خریده بود منتظر آمدن عید نوروز بود.
علی از مادرش می پرسید كه كی عید می آید. او می خواست لباس های نو اش را بپوشد و با پدر و مادر به مهمانی برود. اما پدر گفت كه پدربزرگ كه در روستا زندگی می كند حالش بد است. او باید به روستا برود و ...