پیر زن ی مهربان در كنار جنگلی زندگی می كرد.
پیرزن یك روز موشی را دید كه یك كلاغ دنبالش كرده است. پیرزن موش را نجات داد و برایش غذا گذاشت. موشی از پیرزن خواست تا با او زندگی كند. پیرزن هم قبول كرد. یك روز گربه ی بزرگی از راه رسید ...