یه مامان بود كه موهاش سفید شده بود و یه بابا كه ریش هاش سفید شده بود.
یك روز نوه مامان و بابا سفیده دلش آش شلغم خواست و به پدر بزرگ و مادربزرگش گفت كه آش دلش می خواهد. بابا سفیده رفت و یك شلغم پیدا كرد، اما شلغم بزرگ دلش نمی خواست از خاك در بیاید. بابا سفیده، مامان ...