زمستان از راه رسیده بود اما پرنده كوچولو كه بالش شكسته بود نمی توانست با دوستانش به جنوب برود.
جنوب گرم یود اما پرنده نمی توانست برود. پرنده كوچولو پیش درخت گردو رفت و از او خواست تا روی شاخه هایش زندگی كند اما درخت گردو اصلا قبول نكرد. درخت بید و بلوط هم قبول نكردند. ناگهان پرنده كوچولو صدایی ...