در یك خانه ی كوچولو خانوم موشه زندگی می كرد.
یك روز پیراهن خال خالی اش را پوشید كه به گردش برود ولی یكی از دكمه هایش كنده شده بود. دكمه ی پیراهنش را دوخت و به جنگل رفت. وقتی به جنگل رفت، صدای گنجشكی را شنید كه داشت گریه می كرد. گنجشك كوچولو ...