توی چمدان بزرگی كه در كمد دیواری بود یك عالمه لباس نشسته بودند.
توی این لباس ها یك پیراهن سیاه كوچولو هم بود. پاییز بود و هوا داشت سرد می شد. لباس های زمستانی سر و صدای زیادی به راه انداخته بودند. دستكش دلش برای برف بازی تنگ شده بود. جوراب هم منتظر بود زودتر ...