تصنیف خراسانی
الا خردمندان مگر دیوانهام من نخورده می چرا مستانهام من به هر جا شمع رخسارت برافروخت برای سوختن پروانهام من وای گل من تو خوش باشی چه غم داره دل من ببندم شال و میپوشم قدك را بنازم گردش ...