ساز و آواز عبدالوهاب شهیدی
دل نماندست كه گوی خم چوگان تو نیست خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد هیچ مجموع ندانم كه پریشان تو نیست در تو حیرانم و اوصاف معانی كه تو راست و اندر آن كس كه ...